رویای من...

رویای من...

درختی که عاشق تبر شد!( برای عشق ممنوعه)
رویای من...

رویای من...

درختی که عاشق تبر شد!( برای عشق ممنوعه)

ولی دلم دوباره شکست

وقتی فهمیدم

با یکی به اسم خلیلی حرف می‌زد 

و دوباره بهش پیام داده


اونجوری که به دوستاش میگه 

خیلی خوشحاله از آشنایی با محمد 


(محمد رو حدیث بهش معرفی کزده

گویا قصدش ازدواجه) 

امشب بعد از چند سال 

آخرین حرفامونو زدیم با هم

من براش سم بودم 

رفت دنبال آرزوهاش 


اذیت شدم، میشم و خواهم شد

ولی براش آرزوی خوشحالی میکنم

امروز 22 مهر 1402


اولین پیام بین شون رد و بدل شد



آمروز 

بعد از یک ماه دوباره همدیگرو فالو کزدن تو اینستا گرام 

میگفت هیچی نیست

الکی نگرانی 

ولی دل من اروم نبود 


چرا رهایم نمیکنی؟...

تمام افکارم …

شعرهایم …
نوشته هایم …
همه بوی تو را می دهند
چرا رهایم نمی کنی …
تا لحظه ای برای خودم باشم …؟!!

دلتنگی...

حوصـــله خواندن ندارم، حوصـــله نوشتـن هم ندارم

این همه دلتنـگی دیگر نه با خــواندن کم می شود، نه نوشتن.
دلـــم لمـــس آغوشت را می خـــواهد!
فقــــط همــــین . . .

دلتنگی...

وقتی تواوج دوست داشتن باشی وباتمام وجودت کسی رودوست داشته باشی ودرست

 توهمون لحظه ببینی همه چیزخواب وخیال بوده،تولحظه ای که همه ی آدماروتوشادی

خودت سهیم می کنی ببینی که خودت غمگین ترین آدم هستی ،وقتی که فکرمی کنی 

پات رو،جای محکمی گذاشتی اماوقتی که خوب نگاه میکنی می بینی که زیرپات خالی

هست،وقتی که باورنکنی که همه چیزدروغ بوده وتوی نهایت ناباوری به باورنابودی

همه اون عشق وعلاقه برسی جوری بی صدامی شکنی که هیچ کس حتی خودت هم

صداش رونمی شنوی.

این منم...

درگیـر تمـآم لحظه هایے هستم که قرار است بگذرد!

این منم! منے که پر است از ترس! ترس از فردایے که قرار است دیروز بشود! .

این منم! با روزهاے تکرارے میجنگم. هدف دارم! امید دارم! زنده هستم...

من زنده میمانم و زندگے میکنم! حتے اگر نخواهے، حتی اگر نخواهم و نخواهند!

این روزها خوبِ خوبم! پشت کرده ام به غصه. نمیدانم! شاید او به من پشت کرده است! . .

عشق دلیل زندگیست....

عشق
برترین احساس
اشتیاقی عالم‌گیر
نیرویی بس عظیم
و شوری شگفت‌انگیز است

عشق
دوری جستن
از آزردنِ دیگری
دوری جستن
از شکلِ دل‌خواهِ خود دادن به او
دوری جستن
از تسلط بر او
و دوری جستن
از فریب دادنِ اوست

عشق
درک یک‌دیگر
شنیدن حرف یک‌دیگر
پشتیبانی از یک‌دیگر
و شاد بودن در کنار یک‌دیگر است


عشق

بهانه‌یی برای عدمِ پیشرفت
بهانه‌یی برای به‌تر نشدن
بهانه‌یی برای کوچک نمودنِ آرزوها
و بهانه‌یی برای اطمینانِ بی‌جا به دیگری نیست

عشق
صداقتِ کامل داشتن با هم
رؤیاهای هم را سهیم بودن
تلاش در رسیدن به هدف‌هایی مشترک
و بر دوش گرفتنِ عادلانه‌ی مسئولیت‌هاست

در این دنیا همه می‌خواهند عاشق باشند
عشق احساسی نیست که بتوان
آن را ساده انگاشت
عشق احساسی است
که باید آن را گرامی داشت
به بار آورد و از آن مراقبت کرد

عشق
دلیلِ زندگی است

مینویسم نامت را....

بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را.

روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را.

بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را.

بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را.

بر شگفتی شبها
روی نان سپید روزها

بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را.

بر ژنده های آسمان آبی ام
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر ماه زنده ی دریاچه
می نویسم نامت را.

روی مزارع ، افق
بر بال پرنده ها
روی آسیاب سایه ها
می نویسم نامت را.

روی هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایق‌ها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را.

روی کف ابرها
بر رگبار خوی کرده
بر باران انبوه و بی معنا
می نویسم نامت را.

روی اشکال نورانی
بر زنگ رنگها
بر حقیقت مسلم
می نویسم نامت را.

بر کوره راه های بی خواب
بر جاده های بی پایاب
بر میدان های از آدمی پُر
می نویسم نامت را.

روی چراغی که بر می افروزد
بر چراغی که فرو می رد
بر منزل سراهایم
می نویسم نامت را.

بر میوه ی دوپاره
از آینه و از اتاقم
بر صدف تهی بسترم
می نویسم نامت را.

روی سگ لطیف و شکم پرستم
بر گوشهای تیز کرده اش
بر قدم های نو پایش
می نویسم نامت را.

بر آستان درگاه خانه ام
بر اشیای مأنوس
بر سیل آتش مبارک
می نویسم نامت را.

بر هر تن تسلیم
بر پیشانی یارانم
بر هر دستی که فراز آید
می نویسم نامت را.

بر معرض شگفتی ها
بر لبهای هشیار
بس فراتر از سکوت
می نویسم نامت را.

بر پناهگاه های ویرانم
بر فانوس های به گِل تپیده ام
بر دیوار های ملال ام
می نویسم نامت را.

بر ناحضور بی تمنا
بر تنهایی برهنه
روی گامهای مرگ
می نویسم نامت را.

بر سلامت بازیافته
بر خطر ناپدیدار
روی امید بی یادآورد
می نویسم نامت را.

شبت بخیر جان جهان


دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید... 

روز 59

چه روزایی که آرزوم بود که بیای و ببینمت 

حتی از دور 

بدون هیچی 

نه مثل الان که بیای و فرار کنم 

شدیم دوتا قطب آهنربا 

که همش فرار میکنم ازت

بدون حتی یه نگاه





پ ن :

آه 

در خانه خود غریبم


#هوشنگ_ابتهاج


روز 58

سلام

همیشه به آخرش  فکر میکردم

ولی  نه اینجوری 

نه بدون خدافظی

میدونستم  قراره تموم  بشه

میدونستم مال من نیستی

میدونستم میری 

ولی نه الان

هم برای تو بد شد

هم برای من

شایدم خوب شد

نمیدونم

ازت گلایه دارم 

ولی گله نمیکنم برات 

چون هیچوقت نکردم 

همیشه حق با تو بود 

الانم بیشتر حق رو به تو میدم 

ولی  نمی‌تونم حرف دلمو بهت بگم 

همه حرفم موند تو دلم 

برای همیشه 

الانم نمیتونم بگم بهت 

چراشو نمیدونم 

حالم نه خوبه نه بد 

رو هوام مثل همیشه 

شاید تو اینروزا  بیشتر از همیشه نیاز به حرف زدن دارم 

ولی خودمو با  ل آرا مشغول میکنم

ولی فکر اینکه اونم یه روزی میره 

بهمم میریزه 

میدونم نباید به این چیزا فکر کنم 

ولی من دیوونه م دیگه 

دیوونه م میمونم 

هیچکس هیچوقت نمیتونه بدونه من چمه 

تو دلم مهر و موم شد 



روز 1

یادته دو سال پیش 

همچین روزی 

رفته بودیم مهاباد 

عکس گرفتم ازت 

گفتم یه روزی 

از تو فقط عکسات میمونه برام 

این همون روزه

.... 

آرزو میکنم

هیچوقت یه طرفه عاشق نشی

تو طاقتشو نداری

تو نمیتونی تحمل کنی

ولی یکی باشه که عاشقت بشه توام عاشقش بشی

دوطرفه باشه عشقتون 

ولی اگه یه روزی 

فهمیدی یکیو خیلی دوست داری 

ولی نمیتونی داشته باشیش

میفهمی من چی کشیدم 

وقتی روی همه کاراش حساس شدی 

روی همه دوستاش 

روی همه حرفاش

روی همه اطرافیانش ش

روی رفت و امداش 

همه اینا باعث میشه حسودی کنی 

فقط غصه بخوزی که نکنه از دستت  بره 

نکنه دیگه نتونی ببینیش

ولی خودم میدونی 

همیشه گفتم بهت 

هیچوقت حال منو تجریه نکنی 


این روزا حالم اصلا خوب نیست

پر از حرفای نگفته م

پر از بغض

پر از حسرت 

پر از انتظار 

انتظار برای کسی که هیچوقت نمیتونه بیاد

انتظار برای یکی که هست ولی نمیتونی داشته باشی

نزدیک یک ساله بغلش نکردم، دستشو نگرفتم

همین دیروز دیدمش،

ولی نمیشه

نه من میتونم

نه اون میتونه

حسرتش داره تمومم میکنه 

تو رو میخوان از من بگیرن!

نمیدونم

شاید تا الان اشتباه کردم 

در مورد احساسم نسبت به اطرافیانت

ولی بازم میخوام اشتباه کنم 

از روز حنابندون حجت 

نسبت به یکی بازم حساس شدم 

پسر عمه ت "سینا"

نمیدونم چرا فکر میکنم تورو ازم میگیرن

امیدوارم اشتباه کنم

و هیچ اتفاق نیوفته

ولی اینم میدونم خوشبختی و موفقیت تو بزرگترین آرزوی قلب منه!

هر اتفاقی بیوفته من همیشه دوستت خواهم داشت